کمونیستها، طبقه کارگرواهداف ما
ایران یکبار دیگر ایران آبستن تحولات عظیمی است. دامنه و ابعاد اعتراضات طبقات و اقشار گوناگون به این اوضاع چنان گسترده است که همه سخن از تحولات ممکن آینده میزنند، از بورژوازی و طبقات دارای دخیل در حکومت تا هم طبقه ای هایشان خارج از دایره حکومتی، از حکومت های بورژوایی اتحاد اروپا، آمریکا، چین و روسیه تا احزاب و گروههای سیاسی نمایندگان هریک از این قطب ها، همه چشم براه اتفاقات آینده در ایران هستند و خود را برای آن آماده میکنند.
طبقه کارگر ایران اما به یمن عدم تشكل و سازمانیابی اش در محل کاروزیستش و محرومیت از حزب كمونیستی اش در شرایطی بشدت نامناسب برای دخالت در تحولات سیاسی و اجتماعی آتی در ایران است. درغیاب این تشکل یابی مستقل و تحزب کمونیستی بیم آن میرود که طبقه کارگر یکبار دیگر قربانی اهداف و سیاستهای بورژوازی بشود.ما خود را بخشی از تلاش رهبران کارگری و کمونیستها در جواب به این امرمیدانیم.
اوضاع بین المللسرمایه داری غرب به رهبری آمریکا، اسلام سیاسی را بعنوان رهبر انقلاب ۵۷به جامعه و بخصوص طبقه کارگر تحمیل کرد و مرتجعترین جریان سیاسی مذهبی آن دوران یعنی خمینی و پیروانش را به جلو صحنه تحولات سیاسی راند تا روبنای سیاسی و اجتماعی تضمین نقش اقتصادی ایران در زنجیره گردش سرمایه را حفظ کند. قطب نمای آمریکا و سرمایه داری جهانی در دخالت امروزشان کماکان همین است.
تمرکز سرمایه در جهان هیچگاه اینگونه عظیم نبوده است. بهشت امروز سرمایه داری روی دیگر سکه تحمیل زندگی جهنمی به اکثریت مطلق جامعه بشری و طبقه کارگر و جامعه کارکن در سرتاسر جهان است. زندگی که ظاهراً سرنوشت محتوم بشریت است.
بورژوازی در ایرانحکومت اسلامی، سرمایه داری را از حکومت شاه تحویل گرفت. امکانات حکومت اسلامی در سازمان و توسعه سرمایه داری در ایران به همت سرکوب خونین انقلاب ۵۷ ، کشتار نسلی از انقلابیون و تحمیل بیحقوقی مطلق به طبقه کارگر بسیار بیشتر از بورژوازی شاهنشاهی بود و هست. انقلاب ۵۷ وقفهای در روند توسعه سرمایه داری در ایران ایجاد کرد. وقفهای که طبقه کارگر و توده زحمتکش بهای آن را با صدها هزار کشته و اعدام و زندانی و بیحقوقی مطلق خود پرداخت کردند.
مبارزه بورژوازی خارج از حکومت اسلامی از سلطنت طلبان تا قوم پرستان، از لیبرال ترین تا رادیکال ترینشان علیه هم طبقه ای هایشان در حکومت ذرهای از توافق و اتحاد بنیادینشان در حفظ بردگی مطلق طبقه کارگر و اتحادشان در مبارزه علیه تلاش کارگری در سرنگونی نظامشان کم نمیکند.
طبقه کارگر در ایرانآغاز دور مجدد انباشت سرمایه درایران پس از سرکوب انقلاب ۵۷، تمرکزو انباشت وسیع سرمایه در ایران را سبب شد. تمرکز و انباشتی که بناچار طبقه کارگر وسیع و متمرکزتری را در مراکز تولیدی سازمان داد.
وجود طبقه کارگری که حتی از لحاظ آماری هم لرزه بر اندامشان میاندازد. علیرغم همه تحولات تکنولوژی سه دهه اخیر، طبقه کارگر آن طبقه اجتماعی است که قادر به پایان دادن به حاکمیت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی سرمایه داری و جهنم موجود است.
گسترش کمی طبقه کارگر جبرا شبکه وسیعی از محافل و جمع های کارگران کمونیست در محل کار و زیست را شکل داده است. این کلید تمام نگرانی کل طبقه بورژوا در ایران است.
این طبقه اما به یمن عدم تشكل و سازمانیابی اش در مقابله با تهاجم بورژوازی به زندگی اش و معیشت اش از یك طرف ومحرومیت از حزب كمونیستی اش در محل كار و زیستش از طرف دیگر در شرایطی بشدت نامناسب برای دخالت در تحولات سیاسی و اجتماعی آتی در ایران است.
احزاب بورژواییگرایشات سیاسی مختلف در بورژوازی ایران در قالب سازمانها و احزاب داخل و خارج حکومتی بر سر اینکه حکومت اسلامی باید تغییر کند توافق دارند. معنی این تغییر برای لیبرال ترینشان تغییرات درساختار حکومت و برای رادیکال ترینشان به معنی سرنگونی در شکل عام آن است. هر یک از این فراکسیونهای درونی بورژوازی صفی از سازمانها و احزاب راست، ملی و ناسیونالیست ایرانی تا ناسیونالیست های محلی تا سازمان و احزاب "کمونیستی" "سوسیالیستی" و " چپ" را همراه خود دارند.
هدف این احزاب و سازمانها بسیج طبقه کارگر حول شعارهای بورژوازی، محو اختلاف طبقاتی و بسیج طبقه کارگر حول شعارها و اهداف بورژوازی است.
کمونیسم بورژواییاگر سال ۵۷ سیاست "وحدت کلمه"علیه حکومت شاهنشاهی به نمایندگان اسلامی بورژوازی این امکان را داد که منافع طبقاتی خود را بعنوان منفعت کل جامعه بفروشند و طبقه کارگر را در غیاب آگاهی به منافع خود و رابطه اش با طبقات دیگر با خود همراه کنند و ضمام امور را به دست گیرند، امروز این شعار"سرنگونی جمهوری اسلامی"است که قرار است طبقه کارگر را به گذشت از خواستها و اهداف طبقاتیش قانع کند.سرنگونی جمهوری اسلامی در غیاب صف منسجم و توده ای طبقه کارگر و مردم زحمتکش متحدش، هیچ منفعتی برای طبقه کارگرو جامعه نخواهد داشت.
قدرت طبقه کارگر در موقعیتش در تولید است. قدرت طبقه کارگر در سازمانش در محل کار است. بدون تشکل طبقه کارگر در محل کار و تشکل رهبران کارگری نه در احزاب بورژوایی مدعی کمونیسم بلکه در حزب کمونیستی حاضر در همان محل کار وزیست، هیچ قیام و شعار رادیکالی خیری برای طبقه کارگرنخواهد داشت.
برای کمونیسم بورژوایی که سرنگونی طلبی همه چیزش است، نکات بالا جایی از ارعاب ندارند. چون کمونیسم شان کمونیسم طبقات دارا است. قدم اول برای نزدیک شدن به تشکل های واقعی کارگری نقد این کمونیسم بورژوایی است.
۱. هدف این احزاب و سازمانها، بسیج طبقه کارگر حول شعارهای بورژوازی، محو اختلاف طبقاتی و بسیج طبقه کارگر حول شعارها و اهداف خود است. مستقل از اینکه کدامیک از این سازمانها و احزاب به کدام گرایش درونی بورژوازی وابسته هستند، واقعیت یک صف شدن همه این ها در جنب و جوش و تحولات اعتراض و اجتماعی که از سوی جنبشهای بورژوایی هدایت و رهبری میشود، برای نمونه جنبش سبز، توافق بنیادی این جریانات را با هم نشان میدهد.
۲. کمونیسم بورژوایی یا مبارزه اقتصادی طبقه کارگر را در انقیاد ایدئولوژیک بورژوایی – تریدیونیستی و در ضدیت با تحزب کمونیستی طبقه کارگر قرار میدهد و یا اینکه با تحمیل خود بعنوان حزب طبقه کارگر وتبلیغ و توسعه شعارها و سازمان خود مانع تشکل واقعی جنبش کارگری در مبارزه اقتصادی و تحزب کمونیستی اش میشود. این کمونیسم بورژوایی بجای نقد کلیت سرمایه داری و توضیح تناقضات این سیستم عملا در سایه "سرنگونی طلبی"وجود مبارزه طبقاتی در این جبهه را "فعلا و تا اطلاع ثانوی"کنار میگذارد.
۳. آلترناتیو سیاسی کمونیسم بورژوایی در جبهه همه با هم برای سرنگونی طلبی با محو طبقه کارگر بعنوان طبقه مدعی علیه کل بورژوازی یا ایجاد جامعه ای "سوسیالیستی"بدون طبقه کارگر است یا "سوسیالیسم اش"را از طریق اصلاحاتی در همین سیستم میخواهد تحقق بخشد. این آلترناتیوهای "سوسیالیستی"طبقه کارگر را به سلاخ خانه بورژوازی میفرستند.
۴. نتایج تاکتیکی دخالت کمونیسم بورژوایی چه بخش لیبرال آن و چه رادیکال ترینشان در مبارزات جاری کارگری یا آوانتوریستی و یا رفرمیستی است.
آکسیون از نظر کمونیسم بورژوایی اوج تعرض طبقاتی است! برای این جریانات یک روز تظاهرات کارگران در خیابان به اندازه یک نیم قیام معنی دارد، به هیجان میایند، سرود میخوانند رهبران اعتراض کارگری را رهبران قیام مردم میخواند. چنان هیجان سیاسی بار رهبران کارگری یا هر فعال اجتماعی دیگری میکنند که دیگر کسی جرات رهبر اعتصاب شدن را به خودش نمیدهد.
۵. هر تنش سیاسی برای این جریانات شیپور آغاز انقلابشان برای سرنگونی جمهوری اسلامی است. این در حالی است که کارگران برای احقاق حقوق معوقه شان هنوز مشغول مبارزه با رژیم سرمایه داری هستند، درحالی که طبقه کارگر هنوز تشکل های خود برای دفاع از دستمزدش را هم فراهم نکرده است، فراخوان به دخالت در پروسه سرنگونی رژیم میدهند این شور و هیجان کمونیسم بورژوایی در ظاهر رادیکالش طبقه کارگر را به سلاخ خانه می فرستد. طبقه کارگر بدون تشکل و تحزبش، نیروی احزاب و جریانات بورژوایی خواهد بود. تشکل طبقه کارگر در محل کار و در حزب کمونیستی اش در گرو نقد افکار، روشها و سبک کار این کمونیسم بورژوایی است. این هم یکی از درسهای شکست انقلاب ۵۷ است.
۶. رفرمیسم روی دیگر سکه سیاست این کمونیسم بورژوایی برای طبقه کارگر است. "امکان گرایی"، مبارزه درچهارچوب "امکانات"تنها گوشه ای از فراخوانهای این جریانات هستند. تلاش این گرایش لیبرالی درونی بورژوازی کشاندن طبقه کارگر بزیر پرچم اصلاحات ساختارهای درونی حکومت است. این نه کلیت سرمایه داری بلکه "ویژگی ها"و "کاستی های"و "ساختارهای"حکومتی است که باید تغییر کنند.
۷. تریدیونیسم بمعنای جدا کردن مبارزات اقتصادی طبقه کارگر از تلاشش درسازمانیابی کمونیسی اش روی دیگر سکه سیاست کمونیسم بورژوایی است. طبقه کارگر ایران بدلیل موقعیت ویژه اش در تقسیم کار جهانی بعنوان نیروی کار ارزان بدون تشکل حزبی قدرتمندش توان مقابله با توحش بورژوازی برای دفاع از این موقعیت را نخواهد داشت. بدون یک آوانگارد کمونیستی و حزبی قدرتمند هیچ پیروزی در مبارزات کارگری با دوام نخواهد بود.
۸. معنی و دلیل شوراهای کارگری را باید از زیر بار تحریفات کمونیسم بورژوایی از انقلاب اکتبر پاک کرد. صرف وجود شوراهای کارگری بدون سیاست مارکسیستی و کمونیستی میتواند تبدیل به سازمان حکومتی بورژوایی بشود. این بخشی از تاریخ انقلاب اکتبر است.